یسنا چیکیلو

بازی تو کوچه

دو روزه که یسنا جون رو میبرم تو کوچه تا با مصطفی (به قول خودش مصتات) و مبینا بلزی کنه.خیلی خوشحال میشه و خیلی خیلی میدوه.اما هر چند دقیقه یک بار برخلاف بقیه بچه های کوچه روی جدول میشینه و استراحت میکنه (نیست بچه ام تازه کاره هنوز پاهاش قوت نداره) ...
23 مهر 1390

عکس گرفتن یسنا جون

خانم خانما حالا دیگه گوشی منو اسباب بازی خودش کرده و هرموقع از اسباب بازی های خودش خسته میشه اونو برمیداره و ازم میخواد که دوربینش رو فعال کنم و بدم دستش تا از همه چیز و همه جا و همه کس فیلم بگیره .البته من گوشیمو قفل میکنم تا نتونه کارای دیگه ای باهاش بکنه. بیشترین سوژه ی فیلمبرداریش هم صورت منه ...
23 مهر 1390

ماه

                                                                             ‌ دخملی همیشه تو آسمون دنبال ماه میگرده.تا پیداش میکنه میگه ماه  اون شبهایی که ماه دیده نمیشه هی میپرسه مامان ماه ؟؟؟؟ ...
12 مهر 1390

روز دختر

دخترم عزیزم نازگلم امید و آرزوی مامان و بابا دوست دارم تو دختر کوچولوی نازم به همه آرزوهای شیرینت توی دنیای قشنگت برسی.دوست دارم با لباس مدرسه و دانشگاه و با لباس سفید خوشبختی ببینمت.دوست دارم یه زندگی ایده ال داشته باشی و خوشبختی و سرزندگی رو با تمام وجودت حس کنی. گلم روزت مبارک عزیزم روزت مبارک هدیه نازم روزت مبارک دختر مهربونم روزت مبارک   ...
7 مهر 1390

آلیسا

خانم خانما از روزی که با مبینا آلیسا بازی کرد  یاد گرفت و این بازی رو تنها و با من  بازی میکنه .البته میگه ازده ازده   ابا ادا     هههی. ...
4 مهر 1390

کمد باباجون

عزیز دلم که مثل همه بچه های دیگه هله هولهها رو دوست داره.خصوصا پاستیل و اسمارتیز و شکلات.وقتی بابا براش خرید میکنه همه رو میذاره توی کمد باباجون تا هر وقت یسنا  به باباجون گفت هام بده باباجون تو زحمت نیفته و یسنا رو تا مغازه های سر کوچه نبره. البته قصه کمد باباجون از اونجایی شروع شد که مامان جون بادوم میخرید و میذاشت تو کمد اون تا روزانه از اونا بخوره . یسنا که بو برده بود  هی میرفت و میگفت هام .بابا هم دوتا بادوم میذاشت تو مشتش و اونو پر میکرد.یسنا خیلی با لذت اونا رو میخورد.اما وقتی باباجون بادوم نداشت تا به یسنا بده اونو میبرد تا سر کوچه وبراش خرید میکرد.این شد که بابایی خرید میکرد و میذاشت تو. کمد باباجون ...
1 مهر 1390

بدون عنوان

گل مامان چند روزیه که این مدلی میخوابه و شیر میخوره .البته کمی بیشتر زانو میزنه.وقتی پاهاشو میکشم که به خیال خودم راحتتر بخوابه اونا رو سریع برمیگردونه ...
1 مهر 1390
1